توضیحات
خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی تاثیر بسیاری زیادی در شکلگیری شخصیت فرزندان دارد. چه بسیار استعدادهایی که به علت رفتار بد والدین هرگز شکوفا نشد. بسیاری از دردها و مشکلات که ریشه در دوران کودکی دارد باعث ترسها و رنجهایی میشود که مانع از پیشرفت افراد میشوند. فرانتس کافکا یکی از همین استعدادهایی است که به علت شرایط پدرسالارانه در خانوادهاش همواره آزار دید و زندگی سراسر افسردهاش را تا لحظه مرگ خود تجربه کرد. او تمام دردهایش را در نامه ای که به پدرش مینویسد با او در میان میگذارد و به هنرمندانهترین شکل ممکن سعی در بیان احساسات و نظراتش دارد.
حضور مستبدانه پدر در خانواده، باعث ترس همیشگی کافکا از پدرش شده بود. پدرش مردی تنومند و قدرتمند بود در حالیکه فرانتس لاغر اندام و ضعیف بود: «فقط حضور فیزیکی شما کافی بود تا له بشوم. مثلا یادم هست که در یک رختکن لباس در میآوردیم. من حقیر و لاغرمردنی بودم و شما بالا بلند، زورمند و چهارشانه بودید. وقتی در میآمدیم حس آدم مفلوک را داشتم. دست من را میگرفتید، استخوانهای ریزه میزه، دست و پا چلفتی و هراسان از آب، وقتی حرکات شنای شما را نمیتوانستم تقلید کنم از نا امیدی به جنون میرسیدم. از این بدتر به نظر نمیرسید ولی بدتر هم شد.