توضیحات
در کتاب مسیر سبز، اثر استیون کینگ، داستان بر میگردد به سال 1932، زمانی که پل اچکامب، یکی از نگهبانان قدیمی زندان دیترویت بود و یک زندانی سیاه پوست و غول پیکر به اسم «جان کافی» هم در این زندان بود. جان به اتهام قتل دو کودک به زندان افتاده.
پل بتدریج به شخصیت جان علاقمند میشود و میفهمد که او دارای یک قدرت متافیزیکی عجیبی است. سرانجام جان کافی در عین بیگناهی به اعدام محکوم میشود اما …
زمانی که کتاب مسیر سبز، نوشتهی استیون کینگ، برای اولین بار عرضه شد، خیلی سریع به یکی از موفقترین آثار ادبی دوران خود تبدیل گردید و میلیونها طرفدار در سراسر جهان از آن لذت بردند.
رییس، من به راستی خیلی خستهام، خسته از دردی که میشنوم و احساس میکنم، خسته از سرگردانی بر روی جادهها، تنها همچون سینه سرخی زیر باران. هرگز یار غاری نداشتهام که زندگیام را بیوقفه در کنارش ادامه دهم، هرگز یار غاری نداشتهام که به من بگوید، ما از کجا آمدهایم، آمدنمان بهرچه بوده، و به کجا میرویم. من خستهام، خسته از آدمهایی که با یکدیگر بدرفتاری میکنند. تمام این چیزها مثل خُردههای شیشه درون سرم جرینگ جرینگ میکنند. من خستهام. خسته از تمام دفعاتی که قصد کمک داشتهام، اما موفق نشدم. خسته از سرگردانی در تاریکی. بیش از هر چیز، خسته از درد و رنج. درد و رنج بسیار بسیار فراوان. اگر قدرت داشتم، به درد و رنج خاتمه میدادم، اما چنین قدرتی ندارم.