توضیحات
رمان طوفان برگ، 12 سال قبل از رمان صد سال تنهایی نوشته شده است و جوانههای رمان صد سال تنهایی در آن به شکلی بارز دیده میشود. یکی از این جوانهها به وجود آمدن و پا گرفتن سرزمین خیالی ماکوندو و در کنار آن حضور استعماری و استثماری شرکت موز است.
نخستین بار است که جنازه میبینم. امروز چهارشنبه است، اما احساس میکنم که انگار یکشنبه است زیرا امروز مدرسه نرفتهام و لباس مخمل سبز راهراه تنم کردهاند که در بعضی جاها تنگ است، دست در دست مامان پشت سر پدربزرگم که در هر قدم با عصایی راه خود را کورمالکورمال پیدا میکند که مبادا به چیزی بخورد، توی تاریکی خوب نمیبیند و گذشته از آن میلنگد از جلوی آیینهای که در اتاق نشیمن است میگذرم و خودم را با آن لباس سبز و پیراهن یقه آهاری که در طرف گردنم تنگی میکند سراپا ورانداز میکنم، خودم را در آینه گرد موجدار تماشا میکنم و میاندیشم، این منم، همانطور که امروز یکشنبه است، به خانهای که مرده در آن است آمدهایم… .