توضیحات
در عصری درحال زیستن هستیم که اغلب مردم در اثر مشغله ی زیاد دیگر وقت کافی برای تفکر و اندیشیدن در مورد ارزش ها و ضد ارزش ها ندارند. قسمت عمده ی اندیشه ی اشخاص محدود به داشته ها و اغنای نیازهای جسمی و مادی آنها شده است. بیشتر افراد دیگر به پند و اندرزهای شاعرانه و اخلاقی گوش نمی دهند. دیگر جایی برای عرض اندام اخلاقیات و ایراد سخن در مورد آنه نیست. همه چیز حول محور مهیای راحتی و آسایش انسان می چرخد. انسان ها به گونه ای در زندگی خود غرق گشته اند که دیگر اخلاقیات و یادگیری آن، گویی طبلی است توخالی و اعتمادی نیز بر آن نیست. اخلاقیات همچون دروغ چوپانان دروغگو، فریاد می زند اما گرگی درکار نیست که مردم را هوشیار سازد. وجدان درون انسان به مثال گوسفندی است آرام و بی آزار که دروغ آن را خفه می کند و زشتی داغ بر سینه ی آن گذاشته و آن را به نابودی می کشاند. راستی اخلاقیات در کدام سوی این جهان جریان دارد و از کدام آب روانی سرچشمه می گیرد؟ آیا انسان می تواند به آبی دست بیابد که از چشمه ی حقیقی اخلاق می جوشد؟ کدام چشمه از اخلاقیات و از کدام مکتب است که جان را تازه می سازد؟ آیا کسی هست که بدان تفکر کند و به آن عمل کند و بعد آن را وعظ کند؟ اخلاق را آنقدر بر بوق و کرنا زده اند که هر کوی و برزنی و هر گوشی با صدای آن آشناست. با اینحال نمی دانیم چرا اخلاقیات از گوشی شنیده و از گوش دیگر، درمی رود. گویی انسان دیگر تشنه ی اخلاق نیست و به همین دلیل است که این مروارید گران را بدون آنکه جوهر آن را تشخیص دهد، یا گرفته به کناری می اندازد و یا آن را پس می زند. در احوال زمانه خیلی تفکر کرده ام و حداقل در این چهل سالی که از عمرم می گذرد، چهار دهه و چهار نسل از زندگی را از نزدیک و ملموس تجربه کرده ام. نسل اول ۷۰ ش)، روزهای خوبی را تجربه نکردند، چون در – که تا ده سالگی من بودند ( ۶۰ میان اخلاق سنتی و اخلاق مدرن گرفتار آمده بودند. هر دو اخلاق به واسطه ی
والیان خود، برطبل می کوبیدند و صدای هر دو در گوش ما نوازان بود. انتخاب یکی از این دو اخلاق باعث می شد، دیگری را نادیده گرفت و از آن جدا شد و این ۸۰ ش). در – کاری بود غیرممکن. نسل دوم، ده تا بیست سالگی من بودند ( ۷۰ این زمان هم باز والیان هر دو اخلاق، ندا در می دادند، اما صدای آواز اخلاق مدرن قوی تر و ملموس تر شده بود و بیشتر در گوش و جان من و همسالانم تاثیر ۹۰ ش). در این ساله ا – می گذاشت. نسل سوم، بیست تا سی سالگی من بودند ( ۸۰ من به شدت گرماگرم کار بودم و درآمد مالی اولین الویت زندگیم بود. در این مدت نیز کماکان صدای اخلاق سنتی به گوش می رسید، اما قوت اخلاق مدرن بیشتر شده و آن را کنار می زد. نسل چهارم که سال های بین سی و چهل سالگی از ۱۴۰۰ ش)، نظاره گر تغییرات – زندگی من و هم سن و سالانم را در برمی گیرد ( ۱۳۹۰ اساسی در اخلاقیات و پیشرفت علم و صنعت بوده اند. این تغییرات چنان با شتاب اتفاق افتاد که با وسعت دگرگونی های جوامع در چند قرن اخیر برابری می کند.
پیشرفت علمی و جهان مد در این ده سال اخیر، برابر با تمامی پیشرفت ها و مکاشفات در همه ی قرون و اعصار بوده است. لذا بیشتر از هر عصری اخلاقیات را در انسان نشانه رفته و فرهنگ آدمی را به دگرگونی واداشته است. اخلاقیات مدرنی که می رود برای ساختن دنیایی که ارزش های قدیمی، جای خود را به ضد ارزش های کنونی و کراهت قدیم، امروز در صندلی ارزش ها نشسته باشد. در این کتاب می خواهیم به اتفاق هم به چگونگی اخلاقیات سنتی و مدرن بپردازیم و اینکه چطور اخلاق سنتی، کم کم جای خود را به اخلاق مدرن داد و تمام فرهنگ ها را مفتون و مقهور خود ساخت. این کتاب شرحی از ارزش ها و ضد ارزش ها در میان خداباوران است که در اخلاق مدرن، تغییر و دگرگونی ای عمیق در معنای آنها ایجاد شده است. هدف از نگارش این کتاب آشنایی خوانندگان با اخلاقیات حقیقی، ارزش ها و ضد ارزش ها با تکیه بر کلام خدا در کتاب مقدس می باشد که در فصلهای انتهایی کتاب به صورت مفصل در مورد آنه بحث شده است. امید است که این کتاب گوشه ی دنجی در قلب ما و تفکرات ما نسبت به اخلاقیات حقیقی پیدا کند و برای لحظه ای هم که شده در مورد آن تفکر شود.