توضیحات
خرسی کوزه عسل دید کوزه عسل را برداشت و دوید بادی وزید بوی عسل همه جا پیچید و از اینجا بود که همه دنبال خرس و کوزه عسلش به راه افتادند و منوچهر احترامی، داستان زیبای دیگری خلق کرد. این داستان، برخلاف داستانهای معمولی کودک که میخواهند کودک را نصیحت کنند و پند و اندرزهای ریز و درشت میدهند که مثلا: حتما شب مسواک بزن، درساتو خوب بخون، با ادب باش و آتیش جیزه. این خرس ما با همه درگیر می شود و آخر سر هم عسلها را نصیب مورچهها میکند؛ اما درگیری این خرس و رویارویی او با پیرزن، مرد، صاحب کوزه و پرنده عسلخوار و در نهایت زنبورها خیلی جالب است. از مشخصههای اصلی این کار که به شدت برای در ذهن ماندن کودک کمک میکند آهنگین بودن کتاب است. اینکه هر جملهای کودک را منتظر نگه میدارد تا جمله بعدی را بشنود. بادی وزید بوی عسل همه جا پیچید کلمات با دقت کامل انتخاب شده و هیچ جملهای بالاتر از فهم یک کودک سه ساله نیست. این داستان، کودک را همراه با خرس بیچشم و رویی میکند که حتی به صاحب کوزه هم پاسخگو نیست. البته آخر سر هم عسل نصیب خرس نخواهد شد. طرح داستان کاملا پر حادثه است. در هر صفحه، فرد جدیدی به گروه خواهندگان عسل اضافه میشود و هر کدام ویژگی بیرونی شاخصی دارند که در ذهن کودک ماندگار میشوند. صاحب کوزه، یه مرد میانسال با نون و کره و چایی به دستش و یه پیرزن با نخ و سوزن و پرنده عسل خوار. و نکته جالب اینجاست که قرار نیست از هیچ کدام از شخصیتها رفتار غیر کودکانهای سر بزند. اون آقای میانه سال نونش و کرهاش و لیوان چاییاش به دستش، زد زیر گریه: من عسل میخوام، من عسل میخوام! و پایان داستان که کوزه از دست خرس به زمین میافتد. خرس بینوا کوزه عسل از دستش افتاد، به زمین شکست. عسل ولو شد، بر روی زمین. مورچهها گفتند: بچهها عسل! بچهها عسل! بزرگواری مورچهها و اینکه در تمام ماجرا نبودند و به خاطر عسل، مثل زنبورها با خرس نجنگیدند، باعث کامیابی آنها شد. توصیفات کوتاه و قابل درکی برای شخصیتها وجود دارد که به راحتی و به خوبی آنها را برای کودک به تصویر میکشد. زنبورا دونهدونه، بیرون اومدن از لونه وزوز کنان، پرپر زنان، رفتند سراغ خرسه. یا پیرزنه داشت سوزن نخ میکرد. سوزن کهنه، نخ پوسیده، دستهای لرزان، دید دارن میان: خرسه و مرده و کوزه عسل و پرنده. عصاشو برداشت، عصا زنان ، غرغر کنان، اومد و اومد، تا اینکه رسید به خرسه. و اینکه چقدر از این خرسها با این کوزههای عسلی که در دست دارند، دور و برمان زیادند و چقدر از ما دنبال این کوزه به راه میافتیم.